در دستگاه مفهومی بوردیو، سرمایه وجوه مختلف دارد. سرمایه فرهنگی، سرمایه نمادین، سرمایه اقتصادی و ...به کنار که به تعبیر هاروی چنین مفهومپردازی به چه میزان میتواند توهمزا و بورژوایی باشد و باعث شود مثلن فلان فرد متعلق به طبقه کارگر پس از کسب مهارتها و الحاق پارهای زیورالات فرهنگی به خود، در طبقهء دیگری قرار گرفته و ... با بهکارگیری موقت مفاهیم بوردیو میتوان اضافه کرد اگر که به تعبیر مارکس سرمایه در حالی زاده میشود که از آن چرک و خون بیرون میزند. «سرمایه اجتماعی» نیز در حالی پا میگیرد که از سر تا پایش لجن و کثافت بیرون میزند. روابط اجتماعی و سرمایه همبسته آن، نمیتواند بدون لجنمال شدن پدید آید و پروار شود. از این حیث «سرمایه اجتماعی» به دیگر مفهوم بورژوایی «هوش هیجانی» نزدیک میشود. هوش هیجانی و سرمایه اجتماعی کسانی میتواند بیشتر باشد که به تمامی سِر و کرخت باشند، به هیچ اصل و اصولی پایبند نباشند و در تمام لحظات چشمشان را بر کثافت موجود ببندند. چنین افرادی میتوانند سرمایه اجتماعیشان را تقویت کنند و به هوش هیجانیشان ببالند، مادامی که با کلیت روابط انسانزدوده، بر مدار اشتراکات بیاهمیت و منفعتمحور، خوشیهای پوچ و ارتباطات آغشته به تمامی رذایل مشکلی نداشته باشند. چنین افرادی میتوانند سرمایهاجتماعی داشته باشند، چراکه انسان برای آنها نه چنان غایت بلکه بسان ابزاریست. همانطور که ثروت در جوامعی که شیوه تولید کاپیتالیستی بر آنها حاکم است خود را با توده عظیمی از کالاها نشان میدهد و کالای منفرد شکل ابتدایی آن ثروت به حساب میآید. سرمایهاجتماعی نیز در این جوامع به شکل تودهء انسانهای منفردی درمیآید که نهتنها کالا واسطشان است بلکه خودشان هم برای یکدیگر حکم کالای منفردی برای تجمیع ثروت به حساب میآید.